بسم الله الرحمن الرحيم

بزاي شناخت عوامل ناپايداري يک زندگي مشترک نبايد فقط به آسيب هاي پس از ازدواج تکيه کرد بلکه شايد عوامل مهم تر عواملي هستند که در طول ساليان متمادي در وجود افراد رسوخ کرده و اين عوامل پس از تشکيل زندگي مشترک به تدريج آسيب هاي خود را نشان مي دهد.

در اين بحث مي توان به يکي از اين آسيب ها پرداخت

پس از افول پيشرفت هاي علمي مسلمانان،به تدريج پرچمداري علمي به غرب رسيد.با شروع انقلاب صنعتي،نياز به مواد اوليه و نيروي کار ارزان قيمت،کشورهاي غربي را بر ان داشت که به استعمار ديگر ملل بپردازند.از انجا که استعمار معمولا با واکنش و مقاومت شديد ملل بيدار روبرو مي شود،آنان دريافتند که بايد در کنار استعمار،به "استحمار " ملل دنيا نيز بپردازند تا مقاومت در برابر انان به حداقل ممکن رسد.يکي از انواع شيوه هاي اين موضوع القاء تفکر ناتواني ساير ملل و ترويج احساس شيفته گي نسبت به غرب بود.چنان که مردم دنيا به تدريج احساس کنند که تنها راه نجات همان است که اروپا ترسيم ميکند و به تدريج با ابزار تفکر غربي فکر کند.متاسفانه تا حدود زيادي غرب در اين زمينه موفق شد چنان که امروزه بسياري از ملل دنيا حتي بدون اينکه بدانند و بخواهند با ابزارهاي تفکر غربي انديشه مي کنند و اين تفکر در نگرش انان به زندگي تاثير فراوان داشته است.

از جمله تفکراتي که در اثر ترويج مدرنيسم در زندگي ما شکل گرفته و ريشه دوانده است،تفکر "لذت حداکثري از زندگي" ست.البته همه افراد بشر به دنبال لذت بردن از زندگي هستند اما گويا انسان مدرن هيچ هدفي در زندگي بجز لذت بردن ندارد.او به شدت با هر چيزي که بخواهد دامنه لذتش را محدود کند مقابله کرده و از ان گريزان است.در ادبيات فلسفه حقوق بشر امروز اين جمله بسيار شنيده مي شود که"انسان شرقي،انساني تکليف محور و انسان غربي موجودي حق محور است".اين جمله خود گوياي اين مطلب است که اصولا انسان غربي از همه چيز توقع نفع رساندن يک طرفه به خود را دارد.او هميشه به دنبال لذت است و بدون اجبار،تن به محدوديتي به نام تکليف نمي هد.البته واضح است که منظور از عبارت"انسان شرقي و انسان غربي"،غرب و شرق جغرافيايي نبوده بلکه اين مرزبندي کاملا فکري است چنان که ممکن است انساني در شرقي ترين نقطه دنيا،طبق اين تقسيم بندي در گروه انسانهاي غربي جاي گيرد و برعکس.

اما مطابق ديدگاه ديني و توحيدي "حق" و تکليف " در کنار هم معنا پيدا مي کند که حق هر کسي،تکليفي را به گردن ديگران مي گذارد.تفاوت دوم تفکر اسلامي با تفکر غربي در اين موضوع آن است که حق و تکليف در ديدگاه اسلامي تنها در برابر ساير مردم تعريف نمي شود بلکه تکاليف مهم تري نيز در مقابل خداوند بر گردن انسان قرار دارد.

تشکيل زندگي مشترک در کنار لذت هايي که براي زوجين ايجاد مي کند داراي تکاليف فراواني نيز هست.سرنوشت زن و مرد پس از ازدواج به هم گره مي خورد و انان در برابر يکديگر مسئوليت هاي مادي و معنوي زيادي پيدا مي کنند.حال در برخورد با اين تکاليف بعضا سنگين دو نوع برخورد قابل تصور است.انسان لذت محور پس از مدتي زندگي مشترک و روبرو شدن با سختي هاي آن دچار سرخوردگي و نااميدي مي گردد. زيرا از يک طرف لذت هايي که او به دنبال ان بود خيلي زود رنگ مي بازد-چنان که همه لذت هاي مادي اينگونه اند-و از طرف ديگر با ذهن مادي نگر او ،ضررهاي اين لذت بر منافعش مي چربد(چندي پيش وقتي از يکي از اساتيد دانشگاه شيراز سوال شده بود چرا شما با داشتن سن زياد اقدام به ازدواج نمي کنيد ايشان گفته بودند"هيچ انسان عاقلي براي خوردن يک ليوان شير،در خانه گاو نگهداري نمي کند").آري اگر انسان با آن ابزار فکري به تفکر بپردازد به همين نتيجه هم خواهد رسيد.

ادامه دارد.....!!!!

حالا واجب بود بگي مطلب قبل برگزيده شد؟؟؟دييييييييييي

آفرين..به نوشتن ادامه بده..